جامعیت پیامبر اسلام و ابعاد وجودی و شخصیتی ایشان چنان گسترده و فراگیر بوده که مسلمانان در هر دوره تاریخی با توجه به نیازها و خواستهای خود آن را الگو قرار میدادند؛ به بیان دیگر پیامبر(ص) انسان کاملی است که همه مسلمانان با تأسی از اخلاق، رفتار و منش ایشان باید تلاش کنند تا کمی از ابعاد فراگیر وجودی آن حضرت را در خود جلوه دهند. به همین جهت قرآن پیامبر را اسوهای نیکو و بهمثابه رحمتی برای جهانیان بر شمرده است. با وجود کتابهای فراوانی که از آغاز اسلام تاکنون درباره سیره پیامبر(ص) نگاشته شده، واقعیت امر آن است که جوامع اسلامی کمتر توانستهاند الگوی محمدی را درون خود نهادینه سازند. این معضل یا آسیب که دلایل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گوناگونی میتوان برای آن برشمرد، امروزه به شکل گستردهتری در جهان اسلام خود را نشان میدهد. اکنون عدهای که براساس تصورات نادرست دست به ترور، ارعاب و کشتار مسلمانان میزنند نیز خود را مسلمان مینامند. هفته وحدت و در آستانه ولادت پیامبر مهربانی، گفتوگویی داشتیم با دکتر محسن الویری استاد حوزه و دانشگاه در خصوص سیره شناسی پیامبر(ص) و روشها و شیوههای مواجهه ایشان با اختلافات و چگونگی ایجاد زمینههای وحدت حول این شخصیت والا در جهان اسلام.
- فردا سالروز ولادت پیامبر اسلام(ص) است. قرآن پیامبر را الگو و اسوهای برتر و نیکو دانسته که مسلمانان همواره باید به ایشان اقتدا کنند، به همین علت، سیره پیامبر(ص) در طول تاریخ اسلام همواره مورد رجوع و توجه مسلمانان بوده است. با این حال وقتی به کنشها و رفتارهای مسلمانان نگاه میکنیم، درمییابیم که در بسیاری از موارد این رفتارها نهتنها با این سیره و الگو مطابقت ندارند که در مواردی درست مخالف آن هستند. ارزیابی شما از این مسئله چیست و در مجموع بهنظر شما امروزه چه نقاط قوت و ضعفی در شناخت و عمل به سیره پیامبر(ص) در جهان اسلام وجود دارد؟
در یک نگاه منصفانه به آثاری که درباره پیامبر اکرم(ص) نوشته و تدوین شده به 2 نکته باید اشاره کرد: نکته اول اینکه مدتهاست نگاهها از تاریخنگاری محض و پرداختن تنها به ضبط رویدادها و اهتمام صرف به جزئیات رویدادهای تاریخی زندگانی پیامبر(ص) فاصله گرفتهاند. البته این را هم باید افزود که نگاه به هر مقطع از سیره نبوی تابع شرایط زمانه، گفتمانها و فرهنگ حاکم بر ادوار مختلف بوده و همین مسئله تفاوتهایی را در برداشتهای افراد از سیره پیامبر پدید آورده است. با این حال نمیتوان هرگز انکار کرد که همین نگاهها در 3-2 دهه اخیر وارد حیطههای تحلیلی و تبیینی و سپس قلمروهایی شده که حاکی از کاربست سیره نبوی در زندگی امروز است. این را باید به فال نیک گرفت و شاید اگر یک بررسی آماری بشود، بتوان گفت موضوعی که بیشترین توجه مورخان را در جهان اسلام و حتی خارج از آن جلب کرده، بررسی زندگی پیامبر اسلام از نگاههای مختلف بوده است. بنابراین پژوهش پیرامون سیره نبوی هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی پیشرفت و افزایش خوبی داشته است. نگاه به سیره پیامبراکرم(ص) تابع نیازها و خواستههایی است که امروزه مسلمانان دارند. به همین علت نگاههای کاربردی و به پیرو آن تحلیلهای عمیقتری در این خصوص عرضه میشود اما جدا از این نقاط قوت، اگر از جهت دیگری بنگریم بهویژه به آن کارهای دیگری که باید صورت بگیرد، بدون آنکه بخواهیم کارهای مثبت گفته شده را انکار کنیم و بدون ذرهای اغراق باید گفت که در نقطه تقریبا صفر قرار داریم و انبوه کارهایی که در این حیطه شایسته انجام است، گویی هیچگاه مورد توجه ما قرار نگرفته تا چه رسد به اینکه کاری انجام شده باشد. اگر هم کاری در این حیطهها صورت گرفته باشد، ابتدایی و سطحی بهحساب میآید؛ مثلا یکی از زمینههایی که خیلی کم به آن پرداخته شده نگاه به سیره نبوی از منظری اجتماعی است و نیز نحوه مدیریت پیامبر(ص) در مدینه و اینکه چگونه حضرت در مدت کوتاه 10ساله توانستند دولتی به مفهوم امروزی آن تشکیل دهند. همچنین انبوهی دیگر از این زمینهها در سیره پیامبر(ص) وجود دارد که باید پژوهشگران به آنها اهتمام جدی داشته باشند.
- با وجود همه موانعی که بر سر راه اجرایی و عملی نشدن فهم کامل برخی از جنبههای سیره پیامبر(ص) هست، بهنظر شما مسلمانان چگونه میتوانند با پشت سر گذاشتن این موانع به فهم و دریافت درستی از این الگو برسند و آن را سرلوحه رفتار سیاسی و اجتماعی خود قرار دهند؟
بهنظرم عمده بحران ما در این زمینه به مسئلهشناسی برمیگردد. ما اصلا توجهی بهصورت مسئله نداریم تا بخواهیم یا بتوانیم به جواب آن بیندیشیم. همه ما کلیاتی درباره زندگی پیامبر(ص) میدانیم؛ اما وقتی بخواهیم از منظر خرد مثل دانش ارتباطات به سیره پیامبر نگاه کنیم، قضیه کمی فرق کرده و نیاز به ژرفنگریها و پژوهشهای عمیقتری هست؛ مثلا اینکه بخواهیم بدانیم موضع، روش و نحوه مواجهه پیامبر(ص) با مخاصمات اجتماعی چه بود؟ هیچگاه نمیتوان آن را با نگاهی سنتی و رایج به سیره نبوی به بحث و بررسی گذاشت. اصلا در نگاه سنتی چنین سؤالی مطرح نمیشود اما اگر از منظری امروزی و برخوردار از دانش و روششناسی جدید به این تخاصمات نگاه کرده و دریابیم که وجود تخاصمات بین فردی، اجتماعی و... امری طبیعی و عادی به شمار میروند، آنگاه بهتر میتوانیم به فهم سیره نبوی نایل شویم. بنابراین اگر کسی با دانش روز آشنا و از تحولات رشتههای علومانسانی آگاه باشد و آنگاه به سراغ سیره نبوی برود، با نمونههایی روبهرو میشود که برای او واقعا شگفتآور هستند، ازجمله اینکه مثلا پیامبر چگونه و با چه روشی مخاصمات اجتماعی را مدیریت و آنها را حل و فصل میکردند؟ اما اگر این مسئله در ذهنها وجود نداشته باشد طبیعتا نمیتوانیم به این موضوع بیندیشیم. در این حالت اصلا برای ما مسئلهای وجود ندارد تا بخواهیم و بتوانیم با بازخوانی سیره نبوی به پاسخی برسیم. ما در لایههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه خود با هزاران پرسش از این دست روبهرو هستیم اما چون این پرسشها برای ما منقح و مدون نیستند نتیجتا به بازگویی و تکرار سیره پیامبر(ص) بسنده میکنیم؛ به بیان بهتر تنها گزارشی از آن ارائه میدهیم. ما چندان در پی این نیستیم که سیره پیامبر چگونه میتواند بهکار معضلات امروز جامعه ما بیاید. در واقع ما بیشتر شناختی اجمالی از سیره پیامبر(ص) پیدا میکنیم اما اینکه این شناخت چگونه با پرسشها و معضلات امروز ما گره بخورد، بهنظر میرسد که هنوز فاصله و گسستی در این میان وجود دارد. اگر از منظر دانشهای جدید به بازخوانی سیره پیامبر(ص) روی بیاوریم، آن وقت است که دریچههای فهم بهطور نسبی روی ما گشوده میشود.
- شما هماکنون در سخنانتان به جنبهای از سیره پیامبر اشاره کردید که اتفاقا امروزه میتواند اختلافات و درگیریهایی را که در جهان اسلام وجود دارد، از میان ببرد یا آنها را تعدیل کند. امروزه متأسفانه مسلمانان علیه یکدیگر به ستیز و کشمکش میپردازند. ترورها، خشونتها و کشتارهایی که در جهان اسلام صورت میگیرد، نمونههایی از این دست است. گفتید که پیامبر(ص) به شیوه و روش ویژه خودشان در حل و فصل مخاصمات اجتماعی میکوشیدند. آیا بهنظر شما با شناخت سیره پیامبر و الگو قرار دادن وی میتوانیم به مبنایی برای وحدت میان مسلمانان جهان برسیم؟ چگونه این کار شدنی است؟
کسی که کمترین انسی با سیره پیامبر(ص) داشته باشد، این رویکرد معطوف به همگرایی ایشان را به خوبی میتواند دریابد و لمس کند. همانگونه که در قرآن هم بر آن تأکید شده، این رویکرد پیامبر به زیبایی و گستردگی تمام در سیره ایشان بازتاب دارد. طبیعتا کسانی که اندکی دلبستگی به پیامبر دارند، به همان اندازه باید به سیره ایشان پایبندی داشته باشند. گاهی وقتها احساس میشود که میان آن دلبستگی و این پایبندی گسستی وجود دارد. درنظر و حرف دلبستگی به پیامبر(ص) گفته میشود اما در عمل پایبندی به منش و روش ایشان خیلی به چشم نمیخورد. بهویژه اگر دوران کوتاه حکومت پیامبر(ص) در مدینه را مدنظر قرار بدهیم که یک الگوی تمام عیار برای مسلمانان و حتی برای همه پیروان حق در هر سطحی اعم از اجتماعی و سیاسی است، درمییابیم که نخستین گامهای پیامبر در تشکیل حکومت ایجاد همدلی، الفت و همگرایی میان آحاد مردم مدینه بوده است. البته باید به این نکته مهم اشاره شود که ایجاد این همدلی و همگرایی با پذیرش اختلافهاست؛ بنابراین پیامبر(ص) در پی از میان بردن اختلافها نبودند. ایشان میخواستند آنها را مدیریت کنند. پس طبیعتا سخن گفتن از همگرایی بهمعنای نفی هویتهای متفاوت نیست؛ برای نمونه وقتی پیامبر میان اوس و خزرج همدلی ایجاد کردند، به هیچ وجه اینگونه نبوده که از هر یک از این دو قبیله بخواهند که هویت خودشان را کنار بگذارند. پیامبر در پی نفی این هویتها نبودند. ایشان این هویتها را به رسمیت میشناختند یا وقتی پیامبر(ص) یهودیان ساکن مدینه را بهعنوان عضوی از امت واحده به رسمیت شناختند، اینطور نبود که به آنها (یهودیان) بگویند که شما هویت یهودی خود را فراموش کنید و در هویت مشترک و جمعی ذوب شوید؛ اصلا اینگونه نبود. هدف پیامبر این بود که با حفظ هویت مستقل شهروندان مدینه میان آنها همدلی و همگرایی پدید آورند تا به این طریق در عمل به یک همافزایی توان اجتماعی برای حل مشکلات بینجامد؛ بنابراین پیامبر(ص) بهصورت آشکار در قالبهای مختلفی، چه در نخستین پیمانی که در مدینه منعقد ساختند- که در واقع میتوان آن را قانون اساسی نامید- و چه در پیمان مواخات که میان مهاجران و انصار صورت دادند و نیز بهگونههای دیگر به ایجاد همدلی و همگرایی میان مردم همت گماشتند.
با همه اینها واقعیت این است که برخی از مسلمانان اظهار دلبستگی به پیامبر(ص) میکنند اما در نحوه دفاع از آرمانهای ایشان از روش خود پیامبر پیروی نمیکنند. پیروی همهجانبه از پیامبر(ص) و اهلبیت در این است که ما در همه ابعاد ازجمله روش حمایت از نبوت و امامت از این الگوهای برجسته الهام بگیریم نه اینکه در روشها به روشهای خودساخته و مندرآوردی روی بیاوریم که اغلب به مشکلات کنونی در جهان اسلام دامن زدهاند. همین روشهای خودساخته است که مجالی برای منافع فردی، حزبی، جناحی و گروهی فراهم میآورد. اغلب منازعات مذهبیای که امروزه در جهان اسلام وجود دارد، ناشی از همین معضل است.
- شما به گوشهای از روش همگرایانه پیامبر(ص) در مواجهه با اختلافاتی که در جامعه اسلامی پیش میآمد، اشاره کردید. یکی از سازوکارهای حقوقیای که پیامبر(ص) برای گسترش مدنی این همگرایی درنظر داشتند و در اجرایی کردن آن تلاش وافری از خودشان نشان میدادند، پیمانهایی بود که حضرت در برخی از مقاطع تاریخی حساس بر لزوم انعقاد آنها، چه در میان مسلمانان و چه در میان مسلمانان و اهل کتاب یا مشرکین، تأکید داشتند. این پیمانها که امروزه توجه برخی از اندیشمندان نوگرا را در جهان اسلام بهخود جلب کرده نوعی ضمانت حقوقی برای آشتی و رفع اختلاف و به تبع آن امنیت افراد در جامعه پدید میآورد. بهنظر شما امروزه چگونه میتوان از این سازوکار متناسب با سطح اختلافات در جهان اسلام بهرهگرفت؟
شکی نیست که میتوان به این پیمانها بهعنوان روش و راهکاری در جهت آمادهسازی و گسترش وحدت در جهان اسلام نگاه کرد. بهنظرم وقتی زمینهسازی فرهنگی با محور نخبگان در جامعه اسلامی آغاز شود، راهکارهای گوناگونی در برابر ما قرار میگیرند که یکی از آنها گسترش فضای گفتوگوهای شفاف و سالم در چارچوب اخلاق است. این گفتوگوها میتوانند حقیقت امر را به مردم نشان بدهند. یکی دیگر از این راهکارها همانطور که شما اشاره کردید، عقد پیمانهای گوناگون است. این پیمانها پیش از آنکه ملی باشند، باید پیمانهای منطقهای و میان 2 کشور باشند. راهکار دیگر راهاندازی شبکههای گسترده رسانهای است تا این رویکرد(وحدت بخشی) را بهعنوان محور اصلی خود قرار دهند. ما به رسانههایی نیازمندیم که با رعایت انصاف در ایجاد همگرایی در میان مسلمانان بکوشند.
ریشه های اختلاف میان مسلمانان
هیچکس در این تردید ندارد که دستهای بیگانه و نیز کسانی که از اختلاف میان مسلمانان سود میبرند، وجود دارد. تدبیرها و چارهاندیشیهای دشمنان خارجی را در اختلافافکنی نمیتوان به هیچ وجه انکار کرد اما طبیعتا این دشمنی بیگانگان با مسلمانان مثل شعلهای است که اگر به هیزمتر زده شود، هیچگاه آتش نخواهد گرفت. بنابراین زمینههای اختلاف در میان مسلمانان وجود دارد و بیگانگان هم از این مسئله در جهت منافع خودشان استفاده میکنند اما اگر از این عوامل خارجی بگذریم، درخصوص عوامل داخلی این اختلافها، من اصلیترین و مهمترین عامل را در این پدیده تودههای مردم نمیدانم. من این امر را بیشتر متوجه نخبگان جهان اسلام اعم از نخبگان و دولتمردان سیاسی، نخبگان فکری و پیشوایان مذهبی جهان اسلاممیدانم. در این وضعیت مردم هم اغلب بهدنبال تأیید این بزرگان و نخبگان درخصوص مسئلهای هستند. بیشتر افرادی که در جهان اسلام قربانی منازعات مذهبی میشوند، از پیشوایان و رهبران دینی خودشان پیروی کردهاند. این رهبران در کمال امنیت و آرامش در جایی نشستهاند و با اظهارنظرهای اختلافانگیز و تفرقهانداز پیروان خود را قربانی میکنند. بنابراین من غفلت نخبگان را عامل تشدید اختلافات مذهبی در جهان اسلام دانسته و بر این نظرم که گام نخست را باید از خودمان آغاز کنیم؛ این یک راهبرد اساسی است.